ساریناسارینا، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

دختراي نازم سارينا و ديانا

سارینا در 2سال و 7ماهگی

سارینا به تقلید مامان و باباش داره نماز میخونه همه ی اعمال نماز (رکوع، قنوت، سجود و ...) رو هم بلده منتها فقط لباشو تکون میده و نمیتونه چیزی بخونه! این روزها دیگه سارینا همه چی میگه هرچند غلط غلوط ولی خدا رو شکر هرجور که ممکنه سعی میکنه مفهوم جملات روش رو به مخاطب انتقال بده.... ضمنا درسته که کلمه ننه رو خیلی کم میگه ولی هنوز در جملاتش اگه نتونه کلمه موردنظر رو تلفظ کنه کلمه ننه رو جایگزینش می کنه مثلا ببیی ننه (میگه) بع بع دوبه (دمبه) داری نه نه پس چرا ننه (میگی) بع بع راستی یه چیز دیگه هم بگم که تقریبا 2ماهه که الحمدالله دستشوییشو میگه و ما از دست خریدن مولفیکس راحت شدیم و مهمتر اینکه مامانش از شستن و تمیز کردن های بی موقع و ...
4 دی 1392

برگ دیگری از عکسهای یادگاری سارینا

سارینا با دخترعمو و پسرعموش در مقبره بی بی شهربانو.... (شهریور 92) باهم کورس گذاشتند! ازنظر اینا عکس مهمتره یا آبمیوه؟!!! اینم عکس یاسین خان، که مثل دخترداییهاش شیر خوردن رو به عکس ترجیح میده! (مقبره بی بی شهربانو - شهریور 92) عکس خوشگل بابا در پارک ارم تهران - شهریور 92 عزیز دل مامان و بابا در پارک جنگلی لویزان (بغل مادرجونش) - شهریور 92 ...
4 دی 1392

سارینا و خاطرات عکس او در حوالی 2سالگی

وقتی که وروجک میخواد بره توی تختش!!!! ولی همش همینجا گیر می کنه و صدا می زنه بابااااااا وقتی ورودجک تیشرت باباشو می پوشه!!!! حال و هوای زمستان سارینا سارینا در برف زمستان سارینا و برف زمستانی سارینا و برف شبهای زمستان اسم سارینا روی برف زمستانی عزیز بابا در ساحل محمودآباد (فروردین92) فراری دادن اردکها  اینم یه خواب ناز دیگه از سارینا ...
4 دی 1392

دنیای سارینا

سارینا جون در پارک نیاوران سارینا جون در پارک نیاوران ساریناجون در پارک نیاوران در حال سواری ساریناجون با ژست تماشای تلویزیون ساریناجون در حال خاله بازی در بالکن منزل (شهرک) ساریناجون در حال خاله بازی در بالکن منزل (شهرک) ساریناجون در حال خوردن بلال روی صندلی بادی (که بابلسر براش خریدیم) در منزل (شهرک) ساریناجون در حال بازی در منزل (شهرک) ساریناجون در حال بازی در منزل (شهرک) ساریناجون در حال بازی در منزل (شهرک) ساریناجون در با امیرحسین (پسرعمو) و ترنم (دخترعمو) - سنگچال اینم یه عکس دیگه از ساریناجون روی کابینت اشپزخانه منزل (شهرک) ...
31 تير 1392

خاطرات سارينا

سارينا الان دو سال و دو ماه و 20 روزشه.... جملات دو كلمه اي و بعضي مواقع سه كلمه اي مي تونه بگه...  تا دو ماه پيش بيا رو ايا تلفظ مي كرد اما الان به راحتي مي تونه بگه "بابا بيا" به سالاد مي گه "داداشت" به پدر جون مي گه "پدر بو" به مادر جون مي گه "مادر بو" به سوسک میگه "هوسک" به لباس میگه "آباس" به "کنترل" تلویزیون میگه "اودودو" اگه شکمش درد کنه میگه "نمن درده" به زن دایی میگه "ننانایی" به عمه میگه "عمیه" به بابابزرگ میگه "بابادیدیدی" هر موقع كه مي خواد مامانش بشورتش (هم براي خرابكارياش و هم براي حمام كردنش) ميگه "آب بازي" اگه ازش بپرسن بابا صبح كجا مي ره ميگه "اداري" (منظورش همون اداره هست) اگه ازش بپرسيم ش...
31 تير 1392

سیزده بدر سارینا جون در سال 92

سارینا و توپش در سیزده بدر خواب نیمروزی سیزده بدر سارینا قبل از خواب نیمروزی سیزده بدر سارینا و یاسین (پسرعمه) مثه اینکه سارینا سیزده بدر همش خوابه!!! سارینا جون با راکد بدمینتون سارینا جون و کتری روی آتیش و الفرار!!! اینم یه عکس دیگه سارینا با آتش 13 بدر . ...
20 ارديبهشت 1392

تولد سارینا جون به روایت خاله سمیه

سلام عزیزدلم.. من یه روز بعد تولدت برا مریضی مامانم اومدم خونتون .. به مامانی پیشنهاد کردم یه تولد کوچولو با هم برات بگیرم اخه مامانی قراره امسال یه جشن بزرگ برات تو شمال بگیره.. مامانی زحمت درست کردن کیک و کشید و منم با کمترین امکانات تزیینش کردم و وقتی بابایی اومد 4 تایی یه جشن کوچولو گرفتیم.. فدات بشم که اولش زیاد حوصله نمی کردی اما تا به فوت کردن شمع رسید کلی ذوق کردی و 10 بار خواستی شمع فوت کنی ایشالا عروسیت بشه فرشته نازم فدات بشم که هی بهم می گفتی مامانی همش کنارم بودی خیلی دوستت دارم اینم عکس کیک تولدت ببخشید ساده است اخه یهو تصمیم گرفتیم ایشالا مامانی تو جشنت جبران می کنه اینم سارینا جونم تاپ تنش هدیه خاله سمیه است ببخشید عز...
4 ارديبهشت 1392

دومین بهار زندگی ساریناز

مرغ و خروس و اردک تولدت مبارک امروز دومین بهار زندگی جیگر طلامونه.خاله جون الهی قربونت برم برا اومدنت روزشماری میکنم.منتظرتم زود زود بیا... اینم یه عکس ناز از ساریناز ١/٢/١٣٩٢ ...
1 ارديبهشت 1392

سارينا خالص، پاك

ساريناجون اين روزها راه كه مي ره مي لنگه! متاسفانه با پا از بالاي كابينت افتاده روي زمين. ان شاء الله كه زودتر خوب مي شه و مثل هميشه مي دوئه مي پره مياد توي بغل مامان و بابا. اين روزها كه ما مزاحم خاله منصوره شديم، اومده خونه ما براي كمك به مامان، سارينا جون هم داره كيف دنيا رو مي كنه. آخه زمانيكه خاله منصوره خونه ي ما باشه ديگه خاله منصوره نيست به خاطر اينكه سارينا جون صداش مي زنه ماماني! سارينا جون اين روزها كلمات جديد ياد گرفته مثل:  "گوجي" كه همون خورشيد هست برف رو ميگه بَ  
22 اسفند 1391